از بیش از یک ماه مانده به تحویل سال و جشن نوروز، بزرگترین جشن باستانی و دیرینهی ایرانیان، بازارها شلوغ میشدند. بوی عطر و گلاب و عود و اسپند که فروشندگان و به ویژه دستفروشها اینجا و آنجا به پا میکردند، فضای شهر را عطرآگین میکرد. اهل شهر و روستا در روزهای عید به بازار رو آورده و از لباس نو و کفش گرفته تا تنقلات و خوراکیها را خریداری میکردند. بچهها لباسهای نو میپوشیدند و خانوادهها در خانههایشان پلو و انواع غذاهای خوشمزه طبخ میکردند. مردم به مهمانی میرفتند و از مهمانهایشان جانانه پذیرایی میکردند.
رسمهای مخصوص این عید که به ویژه از سوی جوانها و نوجوانها در شهرها و روستاها اجرا میشد، دیدنی بود. همه غرق خوشی و شادمانی روزهای عید را سر میکردند. خیلیها به مسافرت نوروزی میرفتند. دانشآموزان هم از یک ماه مانده به عید به استقبال جشن نوروز رفته و روزشمار فرا رسیدن عید و سال تحویل را هر روز روی تخته سیاه کلاسها مینوشتند و شادمانه انتظار این جشن بزرگ را میکشیدند.
همه چیز برای برگزاری این جشن شکوهمند باستانی مهیا بود. حقوق بگیرها علاوه بر حقوقشان مبلغ قابل توجهی هم عیدی دریافت میکردند تا بتوانند خریدها و مراسم عید را به خوبی به جای آورند و کم و کسری نداشته باشند. کاسبکارها خیالشان راحت بود که در ایام عید با فروش خوبی که دارند سودهای جانانه به جیب بزنند و لذا دست و دلبازتر از همیشه برای خانواده خرج و بریز و بپاش میکردند. آنها از هر صنف و گروه از صبح زود تا پاسی از شب سرشان شلوغ بود و در مغازهی بعضی از کاسبکارها –مانند آجیلفروشها و قنادیها— مشتریها برای خرید صف میبستند. خیلی از زنها و مردها از ماهها مانده به عید سفارش دوخت مانتو و پیراهن و کت به خیاطیها داده بودند و خیاطیها از یک ماه مانده به عید از بس سفارش قبول کرده بودند، مشتری جدید نمیپذیرفتند. فروش و سود این یک ماه ایام عید به اندازهای بود که اکثر دستفروشها فقط در این یک ماه بساط دستفروشیشان را در گوشه و کنار خیابانها پهن کرده و از سودی که میبردند برای یک سال زندگی، خرسند و راضی بودند. همانطوری که بسیاری از مغازهدارها و عمدهفروشها نیز سود سرشار خود در سال را، ایام نوروز قلمداد میکردند.
نوروز همواره برای کودکان و نوجوانان و جوانان چیز دیگری بود. آنها علاوه بر نو نوار شدن و شرکت در رسوم متفاوت و دلانگیز، در ایام عید از پدر و مادرها و اقوام و آشنایان خود عیدی دریافت میکردند و بسیاری از آنها عیدیهایشان را برای آینده در بانک یا در قلک پسانداز میکردند. حاجی فیروزها هم با لباس قرمز و کلاهی بر سر و ریخت و قیافههای عجیب و غریب که برای همگان و به ویژه برای کودکان جذاب و خوشایند بود به میان جمعیت آمده و با رقص و دایرهزنی مخصوص عید نوروز همه را به وجد میآوردند و آواز میخواندند: «حاجی فیروزه سالی دو روزه» و از مردم عیدی دریافت میکردند. همه چیز بر وفق مراد بود و مردم با جملهی معروف «صد سال به این سالها» یا «هر سال از این سالها»، با هم روبوسی میکردند و عید را به یکدیگر شادباش میگفتند.
نوروز دیگر نوروز آن سالها نیست
چند سالی است که دیگر آن تبریک معروف نوروزی «صد سال به این سالها» در بین مردم در ایام عید و سال تحویل شنیده نمیشود و این شادباش معروف تقریباً از یادها رفته؛ چرا که سال از پی سال وضعیت معیشتی و خرید مردم به دلیل فقر و تنگدستی و تورم و گرانی سرسامآور سختتر و سفرههایشان کوچکتر شده و اغلب مثل گذشته دیگر توان خرید و برگزاری جشن را ندارند.
آری از چند سال پیش سردی روزهای عید سال به سال بد و بدتر شده و بازار دیگر آن رونق گذشته را ندارد و کاسبکارها در پایان کار راضی به خانههایشان نمیروند. مردم نیز با حسرت از خریدهایشان چشم میپوشند و گاه با اندک خریدی عید را مانند سایر روزهای سال از سر میگذرانند.
در روزهای پایانی اسفند سال ۱۴۰۲ هجری شمسی، برای تحقیق پیرامون چگونگی برگزاری عید نوروز به میان مردم در کلان شهر کرمانشاه رفتم. اگرچه مردم به بازار هجوم آورده بودند و دستفروشها بساطهایشان را بر پا کرده و برای جذب مشتری فریاد میزدند و در ظاهر قضیه همه چیز خوب است، ولی زمانی که سر صحبت را با مردم و کاسبکارها باز میکنی، متوجه میشوی رنجی از درون، همه چیز روزهای عید را تحتالشعاع قرار داده و آن چیزی به غیر از گرانی و تورم سرسامآور و فقر و نداری که این سالها گریبان مردم را گرفته نیست. ارزش پول کشور به شدت از بین رفته و مردم خرجشان به دخلشان نمیرسد و نمیتوانند چون گذشتهها زندگی کنند و جشن باستانیشان را برگزار نمایند. دیگر اثر و خبری از آن هفتسینهای شلوغ سالیان گذشته که سفره پر بود از شیرینی و شکلات و انواع غذاها نیست. خیلی از خانوادهها دیگر چیزی به نام سفرهی هفتسین ندارند و مهمانی رفتنها بسیار کم شده و حال و هوای عید و نوروز را از بین برده است.
البته بازار همچنان شلوغ است ولی خریدها به اندازهای نیست که کاسبکارها و مردم را قانع و راضی کند. به گفتهی کاسبکارها و بنا بر اظهارات خود مردم، آنها به بازار میآیند اما ناچارند با کمترین حد خرید به خانههایشان بازگردند. شاید آنها با آمدن به خیابان در این روزها میخواهند به نوعی خودشان را سرگرم نمایند تا غصهی کم داشتن برای خرید عید برای خود و بچههایشان را اندکی فراموش کنند. با این حال، نباید فراموش کنیم که بسیاری از افراد از قشر فرودست جامعه هم هستند که هیچ درآمد ثابتی ندارند و روزگار را با سختی بیشتری سر میکنند و در این روزها از منزل خارج نمیشوند.
شکلات دانهای هم میفروشیم
در گام نخست سراغ یک میوهفروش میرویم تا با او گفتگوی کوتاهی داشته باشیم. «مهران» جوانی است که مغازهی میوهفروشی نسبتاً بزرگی در یکی از محلههای خوب شهر دارد. سر صحبت را که با او باز میکنیم مشخص میشود که از وضع بازار و کار و کاسبی ناراضی است.
مهران میگوید: «هیچ ثبات و پیشبینی برای قیمت میوهها در میدان ترهبار وجود ندارد و قیمتها به سرعت برق و ساعتی تغییر میکند.» او در خصوص میزان درآمد امسالش به نسبت سال گذشته در این ایام میگوید: «۶۰-۷۰ درصد فروشمان در این روزها نسبت به سال گذشته کم شده». او دلیل این کاهش را گرانی میوه و تنگدستی و نداری مردم ذکر میکند. مهران ادامه میدهد: «فروش پارسال من در چنین روزهایی بین ۱۷ تا ۱۸ میلیون تومان در روز بوده در حالی که اکنون به روزی ۵ میلیون تومان هم نمیرسد.» او دربارهی قیمت برخی اقلام نسبت به سال پیش در چنین روزی میگوید: «پارسال این موقع خیار در میدان ترهبار کیلویی ۱۵ هزار تومان بود و الان ۲۷ هزار تومان شده.» او اضافه میکند که یک هفته پیش پیاز را کیلویی ۱۴ هزار تومان خریداری کرده و این هفته قیمت همان پیاز ۲۰ هزار تومان شده است. به قول مهران «بازار از هیچ قانونی پیروی نمیکند و نرخ همهی اجناس متغیر و به صورت باورنکردنی گران میشود.» این کاسبکار در آخر میگوید: «مشکل بزرگتر منِ کاسب آنجاست که در چنین اوضاع و احوالی، مغازهای را که سال پیش کرایه کرده بودم و ۵ میلیون تومان اجارهاش را میدادم، امسال کرایهاش سه برابر شده و مجبورم که ۱۶ میلیون کرایه بدهم.»
بعد از صحبت با مهران میوهفروش، به یک آجیلفروشی رفتم تا با قیمتهای آجیل در کرمانشاه روبهرو شوم. آجیلفروش میگوید: «فندوق سال پیش کیلویی ۵۴۰ هزار تومان بود و امسال شده کیلویی ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان. هر کیلو مغز بادام سال گذشته ۳۶۰ هزار تومان بود و امسال شده ۵۷۰ هزار تومان. تخمهی سنقری را هم پارسال کیلویی ۷۰ هزار تومان میفروختیم اما امسال مجبوریم که همان تخمه را کیلویی ۱۵۰ هزار تومان بفروشیم. در نتیجه آجیل مخلوط پارسال کیلویی ۴۲۰ هزار تومان بود و امروز کیلویی ۶۴۰ هزار تومان است.»
آقای حسینی میافزاید: «راستش را بخواهید، تا چند سال پیش که گرانی به این حد نبود، ما جنس کمتر از نیم کیلو نمیفروختیم. یعنی خودمان را زحمت نمیدادیم که صد-دویست گرم بادام یا تخمه بفروشیم. مشتری زیاد بود و فروش زیادی داشتیم. یعنی مشتری حتماً باید مقدار خریدش بالای نیم کیلو بود تا اصلاً جوابش را میدادیم. اما الان از بس مشتری نداریم، ۱۰ گرم جنس هم میفروشم. حتی شکلات دانهای هم میفروشم؛ چیزی که تا پیش از به وجود آمدن این وضع در شأن کسب و کارمان نمیدیدیم. خلاصه اینکه الان ما هم ناچاریم مثل دستفروشها رفتار کنیم.»
حقوق بگیرها ناراضیاند
آقای پناهی بازنشستهی تأمین اجتماعی است. او صاحب همسر و دو دختر است و ماهیانه ۸ میلیون و سیصد هزار تومان حقوق دریافت میکند. پناهی مستأجر است و اظهار میدارد که «علاوه بر ۲۰۰ میلیون تومان رهنی که به صاحبخانه دادهام، ماهی سه میلیون و پانصد هزار تومان هم کرایه میدهم. یعنی هر ماه حدود نیمی از کل حقوقم بابت کرایه خانه میرود و ما ناچاریم با ۴-۵ میلیون باقیمانده، اموراتمان را بگذرانیم. تازه پول آب و برق و گاز را هم –که هر سال هم دولت گرانش میکند— باید بدهیم. دیر هم بدهیم میآیند و قطع میکنند. هر کاری میکنیم در فشاریم و از این وضع واقعاً در عذابیم.» او در خصوص خریدهای عید امسالشان اظهار داشت: «این روزها برای خریدهای عید درماندهایم و به بازار آمدیم تا یک جوری سر خودمان را گرم کنیم، ولی راستش چیز به درد بخور و زیادی نمیتوانیم بخریم.» این کارمند بازنشسته دربارهی عیدی دریافتی اظهار میدارد: «مبلغ سه میلیون و دویست هزار تومان عیدی به ما دادند که متأسفانه با این مبلغ با توجه به قیمتهای روز فقط میتوان دو دست کلهپاچه را از کلهپزی برای صبحانهی دو روز خانواده خرید.»
در ادامه با یک کارمند بانک گفتگو کردم. این کارمند بانک که تمایلی به ذکر نامش ندارد، دربارهی میزان حقوقش گفت: «من با نزدیک به ۲۶ سال سابقهی کار، اکنون ماهیانه مبلغی نزدیک به ۱۷ میلیون تومان دریافت میکنم. اضافهکار هم داریم، ولی خوب چیز زیادی نیست.» او اضافه میکند: «راستش تا قبل از روی کار آمدن دولت احمدینژاد علاوه بر حقوق، دریافتهای دیگری هم داشتیم که تقریباً نصف حقوقمان بود. پاداش و وام و کمک هزینه میگرفتیم و با توجه به وضعیت قیمتها در آن سالها، همیشه پسانداز هم داشتیم. اما سه-چهار سالی هست –یعنی از بعد احمدینژاد اما به خصوص بعد از روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی— که واقعاً در فشاریم و حتی برای تهیهی خورد و خوراک معمولی زندگیمان با توجه به گرانی سرسامآوری که هست در مضیقه هستیم. حقوقی که با این همه سال خدمت میگیرم، در این شرایط گرانی و تورمی که در مملکت هست حتی هزینهی دانشگاه رفتن یکی از بچههایم را هم تأمین نمیکند.» او اضافه میکند: «تازه من مستأجر هم نیستم ولی از همکارانی که میشناسم و میدانم فاقد مسکن هستند خبر دارم که شرایطشان به مراتب سختتر از شرایط ماست. بانک حتی توان و یا ارادهی پرداخت وام کمی با ۱۰ و ۱۲ درصد سود به کارکناش را هم ندارد. امسال قرار بود به کارکنان کلیهی بانکها ۳۰۰ میلیون تومان وام بدهند. اول گفتند با سود ۱۰ درصد و بعد شد ۱۲ درصد ولی همهاش سر دواندند و با امروز و فردا کردن، قضیهی وام در این روزها که آخر سال است به طور کلی منتفی شد و آب پاکی را روی دست کارکنان بانکها ریختند.» این کارمند بانک میگوید: «تازه وضع ما حقوق بگیرهای با حقوق بالاتر نسبت به کارگرها و بازنشستهها و غیره این است، شما حساب کنید اقشار کم درآمد با چه روزگار سختی دست و پنجه نرم میکنند.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen
Hinweis: Nur ein Mitglied dieses Blogs kann Kommentare posten.